[ شِ / شَ رَ جُلْ عُ رَ ] (ع اِ مرکب) (اصطلاح عرفان) شطرنج عرفا. نوعی شطرنج که صوفیان بازی کنند بجای تختهٔ شطرنج، ورقهٔ مقوا یا کاغذ که خطکشی شده برگیرند و آن دارای خانه هایی می باشد و در ...
لغتنامه دهخدا
[ شَ سُلْ عُ رَ ] (اِخ) سیدحسین حسینی بن سیدمحمدرضا عارف ایرانی (متولد ۱۲۸۸ هـ . ق. و متوفای ۱۳۵۳ هـ . ق. / ۱۳۱۳هـ .ش.). در عنفوان جوانی به تحصیل علوم شرعی پرداخت و مرید شیخ عبدالقدوس کرم ...
[ شَ کَ ] (ص مرکب) شکری. شکری رنگ. به رنگ شکر. سپید که کمی به زردی زند. (یادداشت مؤلف): نقاب شکرفام بندد هوا را چو صبح از شکرخنده دندان نماید.خاقانی. و رجوع به شکری شود.
[ حِ بُرْ رِ دَ ] (اِخ) رجوع به حارث بن عامربن نوفل شود.
ویژگانه، تنها، بهنابی، به نابی، به گونه ناب، به سادگی
فرهنگ واژههای سره
[ یِ رِ جُ دَ ] (اِخ) هدایت آرد: نام شریفش آقا سیدمحمد از فضلای آن بلد، سیدی با ذوق و عرفان، و با شوق و ایمان بوده در سفر مکهٔ معظمه رحلت کرده، این چند بیت از اوست، رحمة اللََّه علیه: ...
(طَ. طَ) [ ع - فا. ] (ق مر.) دور، کنار.
فرهنگ فارسی معین
[ طَ رَ ] (ع اِ) یکی از القاب بیست ودوگانهٔ زحاف اشعار عرب که در اشعار عجم مستعمل است. و اگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و مابعد، آن را طرفان خوانند. (المعجم چ تهران ...
[ طَ ] (اِخ) دو ستاره اند در مقدم جبهه. (اقرب الموارد). و رجوع به طَرْف شود.
[ طَ رَ ] (اِخ) نزد فقهاء حنفیه عبارت از ابوحنیفه و محمد باشند و بدین نام نامیده شده اند برای آنکه یکی از آنان در طرف استادی و دیگری در طرف شاگردی واقع شده اند. (کشاف اصطلاحات الفنون).
= ظریف
فرهنگ فارسی عمید
۱. بهروش عارفان؛ عارفوار؛ عارفمانند؛ مانند عارفان. ۲. (صفت) دارای مفاهیم و مضامین عرفانی.