۱. (زیستشناسی) آب دهن؛ بزاق. ۲. هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد. ۳. مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی میدهند. ۴. روکش شیشهای نیمهمذاب بر ...
فرهنگ فارسی عمید
روپوشهای با سطح صاف و برّاق یا نیمهبرّاق [خوردگی]
واژههای مصوب فرهنگستان
روپوشهای با سطح صاف و برّاق یا نیمهبرّاق [شیمی]
مادهای با ترکیب کربوهیدراتی پیچیده که در دیوارۀ یاختههای برخی از گیاهان به وجود میآید؛ در حالت خشک، سفت است و با جذب آب متورم و لزج میشود [زیستشناسی - علوم گیاه ...
[ لَ عْ عا ] (ع ص) بازیگر. (زمخشری) (دهار). بازیکن. (مهذب الاسماء) (السامی): به ریش تیس و به بینی پیل و غبغب گاو به خرس رقص کن و بوزنینهٔ لعاب.خاقانی. دیگر از ختای لعابان آمده بودند و لعبته ...
لغتنامه دهخدا
۱. آنچه دارای لعاب باشد. ۲. دانههایی که در آب لعاب ایجاد میکنند، مانند اسفرزه و بهدانه.
[ لُ بِ زُ مُ رْ رُ نِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از شراب است. (مجموعهٔ مترادفات ص ۲۲۴).
[ لُ بِ عَ کَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) تار عنکبوت. تنیدهٔ عنکبوت : لعاب عنکبوتان مگس گیر همایی را نگر چون کرد نخجیر.نظامی. || کنایه از طراحی و نقشکاری. (آنندراج).
شیشهای غیرآلی که بر روی قطعۀ فلزی ذوب میشود و لایۀ نسبتا نازکی برای جلوگیری از خوردگی ایجاد میکند |||متـ . لعاب2 [سراميک]
[ لُ بِ مَ گَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عسل. لعاب نحل. || کنایه از شراب انگوری نیز هست. (برهان).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.