[ یَ ] (اِخ) نام سبطی از اسباط اثناعشر که از نژاد یهودا بودند و خود یهودا نیز یکی از اسباط دوازده گانه است. (از قاموس الاعلام ترکی).غ
لغتنامه دهخدا
[ یَ یِ مَ کْ کا بَ / بِ ] (اِخ) ناجی و سردار جنگی و شجاع یهود متولد در حدود ۲۰۰ ق.م. و مقتول در سال ۱۶۰ ق.م. وی در سال ۱۶۵ ق.م. پس از مرگ پدرش ماتاتیاس که یهودیان را علیه شاه وقت سوریه ...
[ یَ دَ ] (اِخ) اسم ذات احدیت و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس نماید و قصد از آن خداوند مکشوف است. (از قاموس کتاب مقدس).غ
[ یَ ] (اِخ) احمدبن محمدبن عبدالکریم وزان جرجانی یهودی، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود. در باب الیهود منزل داشت، از این رو بدان نام موسوم گشت. وی در صف الغزالین مسجد داشت و از ابوالاشعب ...
[ یَ ] (اِخ) عبداللََّه بن عبیداللََّه یهودی، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود و از قاضی ابوعبداللََّه حسین بن اسماعیل حاملی روایت شنید و ابوالقاسم بن یوسف مهروانی و جز وی از او روایت دارند. ...
[ یَ ] (حامص مرکب) (اصطلاح عامیانه) بازی یهودیان درآوردن. به کردار یهودیان دست یازیدن. کنایه است از سخت خست و لئامت نمودن. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به یهودی شود.غ
۱. دینی یگانهپرست که آموزههای آن در تورات بیان شده است. ۲. (اسم مصدر) یهودی بودن.
فرهنگ فارسی عمید
[ یَ دی یَ ] (اِخ) یهودیة. نام ناحیتی در فلسطین. (یادداشت مؤلف). اسم قسمتی از فلسطین بوده است که مراجعت کنندگان از اسیری در آنجا سکونت ورزیدند و آن اراضی خشکی است واقع در میان کوهستان و در ...
[ نِ یَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) تاریخ یهود. (ناظم الاطباء).
[ بَ / بِ / بی ] (اِ) بیهوده. بیهده. برهود. چیزی را گویند که نزدیک بسوختن رسیده و آتش آن را زرد کرده باشد. (برهان). چیزی که نزدیک است حرارت آتش آن را زرد کند. (از رشیدی). پارچه و یا چیز دیگ ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.