(ق) هم. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مرادف «هم» است. (از رشیدی). ایضاً. (انجمن آرا) (برهان قاطع). افادهٔ معنی اشتراک ماسبق کند به کلمهٔ دیگر و مرادف لفظ هم و واو عطف است. (آنن ...
لغتنامه دهخدا
[ نَ رِ پُ ] (اِخ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. در ۱۹هزارگزی شمال غربی بنجار، نزدیک دریاچهٔ هامون، در جلگهٔ گرم معتدلی واقع و دارای ۶۰۰۰ تن سکنه است. آبش از رودخانهٔ هیرمند و محصولش ...
[ نَ زَ ] (ع اِ) آهوی نر. || گاو نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
[ زِ ] (اِخ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج. در ۱۵هزارگزی شمال شرقی رزاب و ۱۵هزارگزی جنوب جادهٔ سنندج به مریوان، در منطقهٔ کوهستانی سردسیری واقع است و ۱۷۰ تن سکنه دارد. آ ...
(نِ زِ) (اِ.) چوبی دراز و سخت که بر سر آن آهن نوک تیز نصب میکردند.
فرهنگ فارسی معین
[ نَ زِ ] (اِخ) دهی است از دهستان نعلین بخش سردشت شهرستان مهاباد. در ۳۲هزارگزی شمال سردشت و ۱۶هزارگزی شمال غربی جادهٔ سردشت به مهاباد، و در منطقهٔ کوهستانی و جنگلی معتدل هوایی واقع است و ...
= نیزهدار
فرهنگ فارسی عمید
آنکه با نیزه جنگ کند؛ نیزهزن؛ نیزهدار.
[ نَ / نِ زَ / زِ اَ کَ ] (نف مرکب) نیزه انداز. رامح.
[ نَ / نِ زَ / زِ ] (نف مرکب) کسی که نیزه می اندازد و در نیزه زدن ماهر است. (ناظم الاطباء). که نیزه بازد. رامح. نیزه افکن : به درگاه سپه سالار مشرق سوار نیزه باز خنجراوژن.منوچهری. || که ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.