[ نِ ] (اِخ) شهرکی است آبادان [ از حدود خراسان ] و با کشت و برز بسیار و پشه اندر وی نشود. (حدود العالم). || نام ولایتی نیز بوده است از سیستان، یکی از شعرا در فتح آنجا و مدح ممدوح خود گفته ...
لغتنامه دهخدا
[ نِ ] (پیشوند) به معنی شهر است که عربان مدینه و بلد خوانند، همچون نشابور که نه شابور است یعنی شهر شاپور و نهاوند یعنی شهر آوند، چه در آنجا ظروف و اوانی بسیار می ساخته اند. (از جهانگیری) ...
[ نَ وَ دَ ] (مص مرکب) در انجام کاری تردید کردن. کسی را از کردن کاری بازداشتن.
[ نُ هْ دَهْ ] (اِ مرکب) زیور. و آن را ده و نه نیز گویند، چنانکه هر هفت به معنی زیب و آرایش است. (از رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). زینت. آرایش. پیرایش. (ناظم الاطباء).
نهطارم؛ نهطاق.
فرهنگ فارسی عمید
[ نُ هْ دَهْ ] (اِ مرکب) نوعی از قمار که به هندی آن را نوتیری گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج).
(نَ هُ. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) مخالفت کردن، بهانه آوردن برای انجام ندادن کاری.
فرهنگ فارسی معین
[ نَ وُ کَ دَ ] (مص مرکب) در تداول، نپذیرفتن. قبول نکردن. امتناع نمودن. انکار کردن. ابا نمودن. (یادداشت مؤلف).
[ نَ خوَشْ / خُشْ ] (اِ مرکب) تاک دشتی. کرمةالبیضاء. (رشیدی) (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیاه دارو. (رشیدی) (از جهانگیری) (انجمن آرا). و آن را از بهر آن ن ...
[ نَ ] (ق مرکب) زود. بزودی : من این لشکرم را یکایک نه دیر کنم یکسر از گنج و دینار سیر.فردوسی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.