[ تَ ] (مص) شاشیدن که کمیزیدن نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). شاشیدن و بول کردن. (ناظم الاطباء) (از برهان). بول کردن. ادرار کردن. شاش کردن. شاشیدن. آب تاختن، مصدر دیگر آن میزش و میزیدن ...
لغتنامه دهخدا
[ تَ ] (ص لیاقت) شایستهٔ میختن. لایق میختن. شاشیدنی. (از یادداشت مؤلف). رجوع به میختن شود.
(تَ) [ په. ] (مص م.)۱- درهم کردن یا شدن، مخلوط کردن یا شدن.۲ - معاشرت.۳- همخوابگی.۴- جفت گیری.
فرهنگ فارسی معین
۱. آمیخته کردن؛ درهم کردن؛ درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چندچیز با هم. ۲. (مصدر لازم) درهم شدن؛ آمیخته شدن؛ مخلوط شدن. ۳. (مصدر لازم) [قدیمی] رفت و آمد، معاشرت: تو با خوبروی ...
فرهنگ فارسی عمید
[ تَ ] (مص) درهم کردن. مزج. خلط. خُلط. (دهار). مخلوط کردن. تخلیط. سوط. مذق. تألیف. ممزوج کردن. تقشیب. شوب. آمودن. ترکیب. مرکب کردن. (زوزنی). تهویش. تشریج. بَکْل. (تاج المصادر بیهقی). مشج. ...
[ تَ ] (ص لیاقت) درخور آمیختن. ازدرِ آمیختن. که آمیختن آن ناگزیر بود.
[ رَ تَ ] (مص مرکب) آمیختن رنگهای گوناگون بهم. چند رنگ مختلف را بهم درآمیختن. رجوع به رنگ و رنگ آمیز و رنگ آمیزی شود. || حیله کردن. نیرنگ زدن. مکر بکار بردن. رنگ درآمیختن. رجوع به رنگ و ...
۱. آمیخته کردن؛ مخلوط کردن. ۲. (مصدر لازم) شاش کردن؛ ادرار کردن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.