(مُ ظَ) [ ع. ] (اِ.) بزرگ، قسمت بیشتر چیزی.
فرهنگ فارسی معین
۱. بزرگ. ۲. [قدیمی] بیشترین قسمت چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ ظَ ] (ع ص، اِ) بزرگ. کلان. عمده. (ناظم الاطباء). بزرگ داشته. بزرگ. عظیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و شعرا هرچه یافته اند از صلات معظم به بدیهه و حسب حال یافته اند. (چهارمقاله ص ۵۷) ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ عَ ظْ ظَ ] (اِخ) از شاعران هندوستان و دایی جلال الدین اکبرشاه بود. وی به علت قتل همسر خود به امر اکبر شاه به سال ۹۷۰ کشته شد. از اوست: درد دل را نتوان پیش تو ای جان گفتن محنتی دارم ا ...
[ مُ عَ ظْ ظَ ] (اِخ) تورانشاه بن ملک صالح نجم الدین ایوب. رجوع به تورانشاه ملک المعظم و اعلام زرکلی و طبقات سلاطین اسلام شود.
بزرگ.
[ مُ عَ ظْ ظَ مَ ] (ع ص) مؤنث مُعَظَّم. بزرگ و محترم. (ناظم الاطباء): در مشاعر معظمه و مواقف مکرمه و در جوار قدس کعبهٔ علیا عظم اللََّه قدرها به حضور هم شهریان... دعای اخلاص پیوند را تازه د ...
[ اِ نُ مُ عَ ظْ ظَ ] (اِخ) احمدبن محمدبن معظم، از مردم ری. او راست: کتاب مقامات اثناعشریه که در ۷۳۰ هـ .ق . از تألیف آن فراغت یافته است و این کتاب در پاریس به طبع رسیده .
[ شَ نُلْ مُ عَ ظْ ظَ ] (ع اِ مرکب) ماه شعبان، چنانکه ماه محرم با وصف حرام بصورت محرم الحرام و رمضان به صورت رمضان المبارک و صفر به صورت صفرالمظفر ترکیب شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به شعبان ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.