[ کُ ] (فرانسوی، اِ) نام قسمی مار زهرآگین که در نواحی گرم افریقا و آسیا زندگی می کند. این مار که معمولا کبرا یا مار عینکی نامیده میشود از وحشتناکترین مارهای زهرآگین است. (از لاروس). گونه ا ...
لغتنامه دهخدا
(کُ بَ) [ ع. ] (ص.) جِ کبیر. بزرگان.
فرهنگ فارسی معین
[ کُ بَ ] (ع ص، اِ) جِ کبیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگان. (آنندراج) (غیاث اللغات): و وی از محتشمان اهل تصوف بود (سهل بن عبداللََّه تستری) و کبرای ایشان. (کشف المحجوب ...
[ کُ وی یَ ] (اِخ) نام سلسله ای از صوفیه منسوب به شیخ نجم الدین عمربن احمد خوارزمی. کبرویه. رجوع به کبرویه و شیخ نجم الدین کبری شود.
[ اَ بَ ] (ع اِ) همت و نفس. (مهذب الاسماء).
[ تَ کَ بْ بُ نَ / نِ ] (ق مرکب) بطور تکبر و بزرگ منشی و بطور بوج و پغار. (ناظم الاطباء). رجوع به تکبر شود.
[ حَ ج جِ کُ بَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مقصد بزرگان. کعبهٔ آمال علما: حج کبرااند و حکیمان جهانند زیرا ز ره حکمت قبلهٔ حکمااند. ناصرخسرو.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.