زبان تازیان، زبان تازی، تازی
فرهنگ واژههای سره
[ عَ رَ ] (اِخ) ابراهیم بن عربی کوفی. راوی است و اعمش از وی روایت کند. (اللباب فی تهذیب الانساب).
لغتنامه دهخدا
[ عَ رَ ] (اِخ) ابوسلمة الزبیربن عربی البصری. وی از ابن عمر روایت دارد و حمادبن زید و معمر ازو روایت کنند. (اللباب فی تهذیب الانساب).
[ عَ رَ ] (اِخ) محمدبن عبداللََّه حاتمی طائی است. (منتهی الارب).
[ عَ رَ ] (اِخ) محمد الفاسی. رجوع به عربی ابوحامدبن یوسف ... و معجم المطبوعات شود.
۱. زبان عربی. ۲. (اسم مصدر) عرب بودن.
فرهنگ فارسی عمید
[ عَ رَ بی یَ ] (نف مرکب) این ترکیب را مترجم تاریخ قم بکار برده است بجای عربی دان. مرادف با عالم به ادبیات و علوم عرب و متبحر و حاذق در فنون عربی است : ازین بندهٔ ضعیف نحیف فقیر درخواه ک ...
[ عِ ] (ع ص) آنکه بسیار عربده کند. کثیر العربدة. || آنکه جلیس خود را اذیت کند از مستی. (از اقرب الموارد). ستمکار جلیس خود، وقت مستی. (آنندراج) (منتهی الارب). و رجل عربید و معربد؛ مرد شری ...
[ عَ دی یَ ] (اِخ) دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در یک هزارگزی باختری خرمشهر. خیابان اسفالت گمرک از کنار آن میگذرد. ۴۰۰ تن سکنه دارد. شغل اهالی تربیت نخل است. صن ...
[ اَ بو بَ رِ نِ عَ رَ ] (اِخ) رجوع به ابن العربی ابوبکر محمد و ابن عربی ابوبکر محیی الدین محمد شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.