معنی

۱. خرج کردن. ۲. انفاق کردن مال. ۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان عربی، علمی که در اشتقاق و صیغه‌های کلمات عربی بحث می‌کند و قواعدی برای نقل صیغه‌های افعال به‌دست می‌دهد؛ تصریف. ۴. (اسم) (اقتصاد) تفاوت بین قیمت واقعی پول و قیمتی که در بازار خریدوفروش می‌شود. ۵. [قدیمی] بدل کردن پولی به‌ پول دیگر. ۶. (اسم) [قدیمی] آنچه صراف پس از تبدیل پولی به پول دیگر برای خود برمی‌دارد. ۷. [قدیمی] کسی یا چیزی را به جایی برگرداندن؛ رد کردن. ۸. [قدیمی، مجاز] گردش روزگار؛ گردش زمانه. * صرف شدن: (مصدر لازم) ۱. به‌کار رفتن؛ مصرف شدن. ۲. خرج شدن. ۳. سپری شدن: بیا تا بِه از زندگانی به دستت / چه افتاد تا صرف شد زندگانی (سعدی۲: ۵۹۱). * صرف کردن: (مصدر متعدی) ۱. به کار بردن؛ مصرف کردن. ۲. خرج کردن: نداشت چشم بصیرت که گِرد کرد و نخورد / بِبُرد گوی سعادت که صرف کرد و بداد (سعدی۲: ۶۳۹).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.