[ شَ مَ دَ ] (معرب، اِ) شمندور. معرب چغندر و به همان معنی. (یادداشت مؤلف). رجوع به چغندر و شمندور شود.
لغتنامه دهخدا
(~.) (ص فا.) بوینده.
فرهنگ فارسی معین
۱. ترسنده. ۲. رمنده. ۳. بوینده.
فرهنگ فارسی عمید
[ اِ مِ نِ مَ ] (اِخ) ششمین و آخرین تن از سلسلهٔ دانشمندیه در آسیای صغیر که به سال ۵۶۰ هـ .ق . بدست سلاجقهٔ روم منقرض گردیده اند.
[ اِ مِ نِ مُ حَ مْ مَ دِ نِ نِ مَ ] (اِخ) رجوع به ابراهیم دانشمندی شود.
اعلانی که بهوسیلۀ برچسبی اَرمیکی که در درون خود دارد، اطلاعات محصول موردنظر را نمایش میدهد [مهندسی مخابرات]
واژههای مصوب فرهنگستان
(اَ مَ) (ص مر.)۱- متفکر.۲- صاحب اندیشه و تفکر.
[ اَ مَ ] (ص مرکب) متفکر و در فکر و اندیشه فرورفته. (ناظم الاطباء). فکرمند و فکرناک. (آنندراج). متفکر. (یادداشت مؤلف). اندیشناک. غمگین. مضطرب. نگران : آن روز که حسنک را بر دار کردند استادم ...
بسپاری با ساختار فضایی منظم [مهندسی بسپار - تایر]
[ نِ مَ ] (اِخ) ده کوچکیست از بخش اترک شهرستان گنبد قابوس. واقع در ۱۴هزارگزی جنوب داشلی برون، کنار رود اترک و نزدیک مرز ایران و شوروی. دشت است و معتدل و دارای ۵۰ سکنهٔ ترکمن چادرنشین. آب ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.