(رَ) [ ع. ] (ص.)۱- رشد یافته، رستگار.۲- دلیر.۳- نیک اندام، راست قامت.
فرهنگ فارسی معین
[ رَ ] (ع ص) راه راست نماینده. (منتهی الارب) (غیاث اللغات از منتخب اللغات) (یادداشت مؤلف). راهنمای. (مهذب الاسماء) (دهار) (السامی فی الاسامی). نعت از رُشْد و رَشَد. رهبر. هادی. (یادداشت مؤل ...
لغتنامه دهخدا
[ رَ ] (اِخ) یا رشیدة. دهی است. (منتهی الارب). دهی است در مصر در ساحل نیل. (از نخبةالدهر دمشقی). شهری است نزدیک اسکندریه. (یادداشت مؤلف). شهرکی است در کنار دریا و نیل جنب اسکندریه. (از مع ...
[ رَ ] (اِخ) ابن داود. او راست کتاب تفسیر بر قرآن. (فهرست ابن ندیم).
[ رَ ] (اِخ) ابن ربیض العذری. مرزبانی او را از سخنسرایان نامی عرب ذکر کرده و گفته است از شاعران مخضرم است. (از الاصابة ج ۱ قسم ۳).
[ رَ ] (اِخ) لقب هارون خلیفهٔ پنجم از خلفای عباسی که شارلمانْی پادشاه فرانسه در عصر وی بود و در سال ۱۹۳ هـ . ق. پس از ۲۳ سال و دو ماه و نیم مدت خلافت در خراسان وفات یافت یعنی از سال ۱۷۰ تا ...
اسم: رشید (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: rašid) (فارسی: رَشيد) (انگلیسی: rashid) معنی: شجاع، دلیر، خوش قد و قامت، از نام ها و صفات خداوند، دارای قامت بلند و متناسب، بلند ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ رَ شُ مَ یْ یِ ] (اِخ) رشیدبن خلیل شمیل. از روزنامه نویسان بود. در کفرشیما در لبنان بدنیا آمد و در مدرسهٔ حکمت بیروت به تحصیل پرداخت و به مصر مهاجرت کرد و در روزنامهٔ الاهرام به کار پرداخ ...
[ رَ ] (اِخ) دهی از دهستان قراتورهٔ بخش دیواندرهٔ شهرستان سنندج. سکنه ۱۲۰ تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوب. راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ رَ ] (اِخ) دهی از دهستان دینور بخش صحنهٔ شهرستان کرمانشاه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوب و توتون. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.