[ رُ عا ] (ع اِ) پاسخ. جواب، یقال: جاءنی رجعی رسالتی. (اقرب الموارد). جواب مکتوب. (ناظم الاطباء). یقال ارسلت الیک فماجاءنی رجعی رسالتی و کذا جاءنی رجعی رسالتی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ...
لغتنامه دهخدا
[ رُ عا ] (ع مص) رَجْع مصدر بمعنی رَجْع. (از ناظم الاطباء). برگشتن. (از اقرب الموارد). بازگشتن. (منتهی الارب) (ترجمان ترتیب عادل ص ۵۱) (آنندراج). رجوع به رَجْع شود.
[ رِ عی یَ ] (ع ص، اِ) رجوع به رُجعیّة شود. || (ص نسبی) آنکه به رجعت شخصی معتقد باشد. || (اِخ) از فِرَق غُلاة شیعه که میگفتند علی بن ابیطالب بر خواهد گشت و انتقام خود را از دشمنان خویش ...
[ اِ جِ ] (ع فعل امر) صیغهٔ واحد مؤنث امر حاضر است بمعنی بازگشت کن تو ای زن و این خطابیست به روح مؤمن بوقت مرگ. (غیاث اللغات). - ندای ارجعی؛ ندائی که گاه مردن بندهٔ مؤمن شنود، مقتبس از آی ...
[ تَ بِ رَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به تب رجع و تب راجعه شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.