معنی

۱. = دیدن didan ۲. [مجاز] نگاه؛ نظر. ۳. [مجاز] قوۀ بینایی. * دید زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] ۱. برآورد کردن حاصل زراعت یا چیز دیگر. ۲. تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین. * دید‌و‌بازدید: ‹دیدووادید› به خانۀ همدیگر رفتن و یکدیگر را ملاقات کردن.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.