[ خوَرْ / خُرْ دَ پَ ] (نف مرکب) خوراک پز. طباخ. آشپز. که غذا پزد: بهر شهر که درآمدی برستهٔ طباخان و خوردنی پزان طواف کرد. (سندبادنامه ص ۲۰۶).
لغتنامه دهخدا
نوعی ظرف مواد غذایی که قابل خوردن است [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ خوَرْ / خُرْ دَ ] (ص لیاقت) نخوردنی. که قابل خوردن نیست. که خوردن را نشاید. که نبایدش خورد. که نتوان خوردش : هر آنکو کند کار ناکردنی غمی بایدش خورد ناخوردنی. (سندبادنامه ص ۱۷۹). چرا از ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.