[ حَ ] (ع اِ) ماست نیک ترش. رجوع به حزر شود.
لغتنامه دهخدا
[ حَ زَ ] (ع اِ) درختی است ترش. (منتهی الارب). || دوست داشته شده. || برگزیده ای از مال. خیارالمال. (معجم البلدان). ج، حَزَرات. || کُنار تلخ. || تلخی کنار. (منتهی الارب). نبقهٔ تلخ. ...
[ حِ رِ ] (ع اِ) کفتار. (آنندراج).
[ حَ رَ قَ ] (ع مص) تنگی. (منتهی الارب). || تنگ کردن بند بر کسی. (منتهی الارب).
[ حَ رَ ] (اِخ) نام کوهی است بر دشت بنی اسد و نام آن در هجاء اخطل مر جریر را یاد شده است. (معجم البلدان).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.