[ حُ ] (ع اِ) زمین کشت کاریده.
لغتنامه دهخدا
[ حَ ] (اِخ) ابن سعیدبن حمدان. رجوع به ابوفراس شود.
[ حُ رَ ] (اِخ) زمینی است. || و ذوحرث مردی است. (منتهی الارب).
[ حُ ] (ص نسبی) منسوب به حرثان، نام بطنی. (سمعانی).
[ اَ بُلْ حَ ] (ع اِ مرکب) شیر. اسد. (المزهر) (مهذب الاسماء).
[ اَ بُلْ ؟ ] (اِخ) کنیت محمدبن عبدالرحمن بن المغیرةبن الحرث بن ابی ذئب. رجوع به ابن ابی ذئب ابوالحرث محمد... شود.
[ اَ رِ ثَ ] (ع اِ) جِ حِراث.
[ بُلْ حَ ] (ع اِ مرکب) (اِخ) رجوع به بوالحارث و ابوالحارث شود.
[ حُ رَ ] (اِخ) مردی از قبیلهٔ حمیر. || لقب ابن حجر. || لقب ابن حارث رعینی جاهلی من اهل بیت ملک. (تاج العروس). || و ابن الاثیر در المرصع گوید، یکی از اذواء یمن است منسوب به حرث، سرزم ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.