[ ثَ ءْ ] (ع صوت) کلمه ای است که بدان تِکّه را به گشنی دارند. کلمه ای است که بدان تکه را برای جهیدن بر ماده خوانند.
لغتنامه دهخدا
[ ثَ ءْدْ / ثَ آ ] (ع اِ) امر زشت. || غوزهٔ نرم از خرما. || گیاه تازه و تر. || مکان ناموافق. || نم. || سرما.
[ ثَ ءْرْ ] (ع مص) کشتن کشنده را. طلب کردن خون مقتولی را. ادراک ثأر. || لاثأرت فلاناً یداه؛ نفع مرساناد او را دو دست وی.
[ ثَ ءْوْ ] (ع اِمص) سستی و نرمی و فروهشتگی.
[ ثَ اُ ] (اِخ) این نام در عیون الانباء بصورت ثوذسیس الجاثلیق آمده است و ابن ابی اصیبعة دیدار و محادثهٔ او را با متوکل خلیفهٔ عباسی نقل کرده است .
[ ثَ اُ ] (اِخ) از حکماء ریاضی یونان در قرن اول مسیحی است صاحب تصانیف مفید در ریاضی و هندسه. کتاب الاکر او در سه مقاله از بهترین کتب متوسط بین کتاب اقلیدس و المجسطی شمرده میشد. این کتاب ...
[ ثَ اُ ] (اِخ) اسکندرانی. مهندس مشهور از اهل اسکندریهٔ مصر. او پس از بطلمیوس میزیست. تصانیف وی در قدیم متداول بود و از جملهٔ تألیفات وی کتب ذیل است: کتاب العمل بذات الحلق. کتاب جداول ز ...
[ ثَ ءْیْ ] (ع مص) شکافته شدن. تباه شدن. || باز شدن درز مشک. || سوراخ شدن مهره. || مجروح گردیدن. || کشته شدن و مانند آن. || (اِ) نشان زخم.
[ ثُ ءْ رْ ] (ع اِ) جِ ثأر.
[ ثُ ءْ ] (ع اِ) پیادهٔ کوتوال و پیادگان سلطان که بی وظیفه همراه باشند. تؤرور.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.