(اِ.) جغد.
فرهنگ فارسی معین
گاومیش.
فرهنگ فارسی عمید
[ فُ ] (حامص مرکب) بوی فروشی. شغل عطار و مشک فروش. عمل بوفروش : در چین سر زلف تو در بوی فروشی دم جز بخطا می نزند نافهٔ آهو.ابن یمین. || (اِ مرکب) دکان عطار. محل فروش عطرها. و رجوع به ب ...
لغتنامه دهخدا
[ ] (اِ) اسم خرفه است. (تحفهٔ حکیم مؤمن).
بوفهای که در آن مشتریان میتوانند با انداختن سکه در شکاف دستگاه، در شیشهای آن را باز کنند و غذای خریداریشده را بردارند [گردشگری و جهانگردی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ اَ تَ ] (اِخ) سعیدبن علاقه. محدث است.
[ اَ رِ ] (اِخ) عبدالرحمن بن فارس الأبلق. تابعی است. و از ابی ذر غفاری روایت کند.
[ اَ طِ مَ ] (اِخ) الازدی. صحابی است.
[ اَ فُ دَ ] (اِخ) محمدبن اسماعیل. از روات حدیث است و بعضی نام او را دینار گفته اند.
[ اَ فِ ] (اِخ) اسلمی ربیعةبن کعب یا غیر او. صحابی خادم رسول و از اصحاب صفه است و پس از رحلت آن حضرت در یک منزلی مدینه اقامت گزید و در سال ۶۳ هـ . ق. بدانجا درگذشت.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.