۱. هستی؛ وجود. ۲. تقدیر؛ سرنوشت: هرآنچیز کاو ساخت اندر بُوِش / بر آن است چرخ روان را روش (فردوسی: ۱/۲۳۱).
فرهنگ فارسی عمید
قطعۀ استوانهای جداشونده و تعویضپذیری که در سیلندر بعضی از موتورها تعبیه میشود تا سطحی بادوامتر در برابر حلقهها رینگهای پیستون ایجاد شود |||متـ . آست ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ شِ دَ بَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به بوش شود.
لغتنامه دهخدا
(اِ) اندیشه و فکر. (آنندراج). تفکر و تخیل. || اشتیاق. || تشویش و پریشانی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس).
(اِ) بلغت یونانی شلغم خام را گویند. (برهان) (انجمن آرای ناصری). شلغم خام. (آنندراج). شلغم. (رشیدی) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به لکلرک ج ۱ ص ۲۹۱ شود.
(اِ) بوشاسپ. (آنندراج): جهاندیدهٔ پیر اخترشناس بدو بازگفتم من این بوشباس. زراتشت بهرام (از آنندراج). رجوع به بوشاسب شود.
[ شُ عَ ] (اِخ) رجوع به ابوشعیب شود.
(ترکی، اِ) بشقاب : کوزه دارد از بزرگی جای بر بالای خم می زند بر لنگری صد تکیه هر دم بوشقاب. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). و رجوع به بشقاب شود.
[ بُ / بَ وِ ] (اِمص) اسم مصدر از بودن. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به بَوِش شود.
[ شَ ] (اِخ) نام قصبه ای است از خراسان و معرب آن فوشنج است. (برهان). قصبه ای از خراسان. (ناظم الاطباء). صاحب برهان گفته: نام قصبه ای است از خراسان... و این قول عاری از تحقیق است. مؤلف تاریخ ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.