۱. زنگار. ۲. کپک نان: تا تواند گفت نان را میخورم با نانخورش / میگذارد تا بر آن از کهنگی بورک فتد (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: بورک).
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ ] (اِ مرکب) بوزکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به بوزکند شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ رَ وَ / رِ وَ / رُ وَ ] (اِخ) از احفاد هشام بن عبدالملک. او به سال ۳۷۷ هـ . ق. بر حاکم بامراللََّه خروج کرد و جمعی بسیار بر او گرد آمدند و وی برقه را تسخیر کرد و حاکم جیشی بتدمیر او ف ...
[ کُ ] (اِخ) دهی از دهستان کسبایر که در بخش حومهٔ شهرستان بجنورد واقع است و ۲۳۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۹).
[ مِ رَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کاسهٔ آش بغرا. (ناظم الاطباء). رجوع به آش بغرا، ذیل کلمهٔ آش در همین لغت نامه شود.
(زَ رَ) (اِمصغ.)۱ - زنبور کوچک.۲- نوعی توپ کوچک که در زمان صفویه و قاجاریه به شتر میبستند.۳- کمانی آهنین و نوک تیز.
فرهنگ فارسی معین
[ زَمْ رَ ] (اِ مصغر) تصغیر زنبور است. (برهان). مصغر زنبور. (ناظم الاطباء). زنبور کوچک. (فرهنگ فارسی معین). زنبور خرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در ترکی، بندوق کلان که بر شتر نهاده برن ...
سربازی که زنبورک را با شتر یا قاطر حمل میکرد و آن را در جنگ به کار میانداخت. δ زنبورکچیها از دورۀ صفویه تا زمان قاجاریه صنفی از ارتش ایران بودند.
برگذشته
فرهنگ واژههای سره
= نشابورک
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.