(نف، ق) شنونده. (از رشیدی). شنوا. (انجمن آرا). در حال نیوشیدن. (یادداشت مؤلف).
لغتنامه دهخدا
[ عُ ] (نف مرکب) شنوندهٔ عذر. رجوع به عذر نیوشان شود.
۱. ناشنیده؛ بیخبر. ۲. (قید) ناگهان.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.