مسلِم (زن).
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ لَ مَ ] (اِخ) ابن احمدبن قاسمبن عبداللََّه المجريطی، مکنی به ابوالقاسم. فيلسوف، رياضیدان و منجم. وی اعلم علمای رياضی قبل از خود بود. مولدش در {$20892$}مجريط (ماد ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ لَ مَ ] (اِخ) ابن عبدالملکبن مروانبن الحکم. او را «جراده الصفراء» لقب داده بودند. فتوحاتی در قسطنطنيه کرد. مسجد مسلمه را بدانجا بنا نهاد، سپس از جانب برادرش «يزي ...
[ اِ نُ مُ لِ مَ ] (اِخ) ابوعبدالرحمن عبداللََّه بن مسلمةبن قعنب مدنی. فقیه و محدث، شاگرد مالک بن انس. در مدینه از مالک حدیث و فقه آموخت و به بصره اقامت داشت و در همانجا و بقولی در مکه بش ...
[ اَ مُ لِ مَ ] (اِخ) عکیربن سمیربن یزیدالقیسی. محدث است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.