[ صَ یْ یا ] (ع ص، اِ) شکاری. (منتهی الارب). نخجیرگر. (مهذب الاسماء). قانِز. (منتهی الارب). شکارچی. قانِص. قَنّاص. دامیار. شکارگر. شکارگیر. شکارکن. ج، صیادان : کومس ارت دهی است بر سر کوهی ...
لغتنامه دهخدا
[ صَ یْ یا لَ ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا جزء شهرستان اردبیل، واقع در ۱۲ هزارگزی جنوب باختری آستارا، در مسیر شوسهٔ اردبیل به آستارا. در جنگل واقع، گرمسیری، مرطوب و مالاریایی ...
[ صَ یْ یا مَ حَ لْ لَ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان سیارستاق قشلاقی بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در ۱۲ هزارگزی جنوب خاوری رودسر و ۳ هزارگزی جنوب شوسهٔ رودسر به شهسوار. این ده در جلگه واقع ...
[ صَ یْ یا ] (حامص) عمل صیاد. شکار کردن : هست آئین نیک صیادی مرگ یا دانه گرنه آزادی.دهخدا.
[ حُ سَ نِ صَ یْ یا ] (اِخ) ابن عبدالعلام بن عبداللََّه رفاعی ربعی صوفی محدث مقری. در ربع از قرای بصره در نیمهٔ شعبان ۱۰۹۶ هـ . ق. /۱۶۸۵ م. متولد شده و به بغداد شد و ۱۱۴۶ هـ . ق. /۱۷۳۳ م. ...
[ دِهْ صَ یْ یا ] (اِخ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در ۱۵هزارگزی جنوب ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان. سکنهٔ آن ۳۳۵ تن. آب آن از رودخانهٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرا ...
شناوری مخصوص صید|||متـ . کشتی ماهیگیری [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.