۱. خوشگل؛ زیبا. ۲. خوشاندام؛ خوشریخت.
فرهنگ فارسی عمید
مکر؛ حیله؛ تزویر؛ فریب.
[ شَ ] (از ع، ص) خوشگل. خوش صورت. خوش اندام. زیبا. خوب روی. (ناظم الاطباء). در تداول بمعنی خوشگل و جمیل بکار برند، ولی در لغت نیافتم و گویا در عربی بدین معنی نیامده است. وجیه. وجیهه. قشنگ. ز ...
لغتنامه دهخدا
[ شِ ] (از ع، اِ) ممال و مخفف اشکال . مولوی در بیتی شکال را بمعنی اشکال به تخفیف آورده و ظاهراً در بیت زیر شکال را ممال کرده : آن تعمق در دلیل و در شکیل از بصیرت می کند او را گسیل.مولوی.
( اِ ) (اِ.) نک اشکل.
فرهنگ فارسی معین
[ اِ ] (اِ) مکر و حیله و فریب. (انجمن آرا) (غیاث) (آنندراج). و رجوع به اشکل شود. || اسبی بود که دست راست و پای چپ او سفید باشد. (برهان) (هفت قلزم) (غیاث). || دوائی است که آب برگ آن سفی ...
[ اِ لِ چَ / چِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) دوایی است که آنرا عوسج گویند. اگر برگ آنرا بکوبند و آب آنرا بگیرند و هفت روز در چشم چکانند، سفیدی چشم را که بهم رسیده باشد زایل کند. (برهان) (هفت ...
(تَ) [ ع. ] (مص م.) شکل دادن به چیزی، سازمان دادن.
فرایند کسب شخصیتی منسجم و باثبات و بالیده بر مبنای تجارب مثبت پیشین [روانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.