(حِ) [ ع. ] (اِفا.) کوچ کننده، رحلت کننده. ج. راحلین.
فرهنگ فارسی معین
۱. کوچکننده. ۲. [مجاز] وفاتیافته.
فرهنگ فارسی عمید
[ حِ ] (اِخ) نام مادر یوسف علیه السلام. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به راحیل شود.
لغتنامه دهخدا
[ حِ لَ ] (ع ص) تأنیث راحل. رجوع به راحل شود. || (اِ) ستور بارکش. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). شتر سواری. (دهار) (غیاث). هی البعیر القوی علی الاسفار والاحمال. (منتهی الارب). ن ...
[ دُ حِ لَ / لِ ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) زاد و برگ. ساز و برگ. توشهٔ سفر. زاد راه. رجوع به زاد و توشه شود.
مراحلی پنجگانه برای تغییر رفتار، خصوصا رفتارهای اعتیادی [اعتیاد]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ مُ حَ لَ ] (ع مص) یاری دادن کسی را به کوچ. (از منتهی الارب). معاونت کردن کسی را در رحلت و مسافرتش. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). کسی را در بار برگرفتن یاری دادن. (تاج المصادر بیهقی).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.