۱. = ادهم. ۲. عدد بسیار.
فرهنگ فارسی عمید
[ دَ ] (ع ص، اِ) مؤنث ادهم. شتر مادهٔ نیک خاکسترگون. (منتهی الارب) (آنندراج). - حدیقة دهماء؛ مرغزار نیک سبز که از شدت سبزی و طراوت به سیاهی زند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || ...
لغتنامه دهخدا
[ دِ ] (ع ص) صنعة دهماص؛ صنعت استوار و محکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
[ اِ هِ ] (ع مص) سیاه شدن. ادهم و خاکسترگون گردیدن. (منتهی الارب). || سیاه شدن اسب. (زوزنی). خاکسترگون شدن اسب. || بور شدن اسب. || سیاه گردیدن شب. (منتهی الارب).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.