(دِ. کَ)۱- (ص فا.) دلپذیر، خوشایند.۲- (اِ.) گوشهای در دستگاه ماهور.
فرهنگ فارسی معین
[ دِ کَ / کِ ] (حامص مرکب) دلکش بودن. خوش آیندی. ظرافت. زیبائی. خوشی. لطافت. (از ناظم الاطباء): ز دنیا چه دید او بدان دلکشی که من نیز بینم همان دلخوشی.نظامی. رجوع به دلکش شود.
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.