[ خَ ] (اِ) سیاهی که با آن ابرو را سیاه تر کنند. از مایه های زینت زنان، نوعی سیاهی برای زینت. (یادداشت بخط مؤلف). || چیزی که با آن خال مصنوعی در روی گذارند. آنچه زنان بدان برنگ سیاه ...
لغتنامه دهخدا
[ خَ ] (اِخ) لقب پادشاه ختا بوده است و او را خان ختا نیز می گفته اند و در این دو بیت فرخی یکی از آن پادشاهان مقصود است : ختاخان را مراد آمد که با تو دوستی گیرد همی خواهد که آید چون قدرخان ...
[ خَ تْ تا ] (ع ص) فریبنده. مکّار. غدرکننده. غدّار. (از منتهی الارب) (از ترجمان عادل) (از اقرب الموارد) (تاج العروس) (از متن اللغة) (لسان العرب): {/Bوَ إِذََا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ ...
[ خَ تْ تا ] (ع ص) فریبنده. مکار. غدار. (از مهذب الاسماء) (متن اللغة). از ریشهٔ ختل به معنی خدعه میباشد. || کسی که با وقار شاهانه بود. (از ناظم الاطباء).
۱. پایان؛ انجام؛ آخر. ۲. [قدیمی] آنچه با آن جایی یا چیزی را لاک و مهر میکنند، مانند موم و لاک.
فرهنگ فارسی عمید
[ خِ مَ ] (ع اِ) موم و لک و غیره که بر آن مهر کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج).
(خِ) [ ع. ] (مص م.) ختنه کردن.
فرهنگ فارسی معین
ختنه.
[ خَ تْ تا نَ ] (ع ص) زن که زنان را ختنه کند. آنکه خِتان زنان کند. مبظّره. (یادداشت مؤلف).
[ خَ تْ تا ] (حامص) شغل ختنه کردن. (از ناظم الاطباء). عمل ختنه کردن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.