[ بَ / بَ لْ لو ] (اِ) درختی است که از پوست آن پوست پیرایند و عربان در قدیم ایام به میوهٔ آن غذا می کردند. (منتهی الارب). درختی است بزرگ که با پوست آن دباغت کنند و میوهٔ آن را بخورند. (از ...
لغتنامه دهخدا
[ بَ طَ ] (اِخ) دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. سکنهٔ آن ۳۲۵ تن. آب آن از رودخانهٔ شش پیر و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷).
[ بَ ] (اِ) نباتی است برگش شبیه به برگ سیر و سیاه لون و بدبو و شاخه های آن مربع و سیاه و پرشاخ و برگش چیزی شبیه به پشم و گلش مدور و زرد و اغبر است. (از تحفهٔ حکیم مؤمن).
[ جَ تِ بَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) قشر داخلی بلوط. (قانون ابوعلی). غشاء درونی میوهٔ بلوط است که زیر قشر بیرونی قرار دارد. (ابن البیطار). پوست درون بلوط. (لغت محلی شوشتر نسخهٔ خطی). چنان که ...
[ جَ تُلْ بَ لْ لو ] (ع اِ مرکب) جفت بلوط. رجوع به همین ماده شود.
[ دَ رُلْ بَ لْ لو ] (اِخ) قریه ای از توابع رملة است که عبداللََّه بن محمدبن الفرج بن القاسم ابوالحسن اللخمی الدیر بلوطی قاری به آن منسوب است. (از معجم البلدان).
[ بَ ] (اِ مرکب) شاه بالوت. معرب آن هم شاه بلوط. (حاشیهٔ برهان چ معین). نوعی از بلوط باشد بغایت شیرین. سموم را نافع است و مثانه را سود دهد و آن را برومی قسطل خوانند. (برهان). نام درختی است ...
سردهای با گیاهان چوبی به بلندی چهار تا سیوشش متر با گلهای رنگی و میوۀ پوشینه به قطر سه تا پنج سانتیمتر که گردهافشانی آن بهوسیلۀ حشرات انجام می ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ عُ مَ رِ بَ لْ لو ] (اِخ) بطروجی اقریطشی. رجوع به ابوحفص (عمر بلوطی...) شود.
[ فَ صُلْ بَ لْ لو ] (اِخ) موضعی است در غرب. (منتهی الارب).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.