( اِ ) [ ع. ]۱- (مص ل.) شوق داشتن، میل داشتن.۲- (اِمص.) آرزومندی. جِ شوق.
فرهنگ فارسی معین
نیازمندیها، آرزومندی
فرهنگ واژههای سره
[ اِ ] (ع مص) آرزومند چیزی شدن. یقال: اشتاقه و اشتاق الیه. (منتهی الارب). آرزو. آرزومندی. میل. شوق. رغبت بسیار. بویه. شیفتگی. دلبستگی به کسی : حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می نوشت طایر ف ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ ] (ع اِ) جِ اشتیاق. آرزومندیها. تمایلات. رغبتها.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.