( اَ) [ معر. ] (اِ.) به باور قدما کره آتش که بالای کرة هواست، سیالی رقیق و بی وزن است.
فرهنگ فارسی معین
۱. کرۀ آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد. ۲. [مجاز] روان؛ روح. ۳. [قدیمی، مجاز] آسمان.
فرهنگ فارسی عمید
[ اُ ثَ ] (اِخ) ابن عمرّیا. رجوع به اثیر سکونی شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (اِخ) ابومحمد محمدبن عبدالکریم. از اهل جزیرهٔ ابن عمر، جدّ ابوالسعادات مبارک بن محمدبن محمد ملقب به مجدالدین و معروف به ابن اثیر است. رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج ۶ ص ۲۳۸ شود ...
[ اَ ] (اِخ) اخسیکتی. از شعرای مائهٔ ششم هـ .ق . عوفی در لباب الالباب ج ۲ ص ۲۲۴ گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی یکی از فضلا از داعی معنی این چند بی ...
[ اَ رُلْ مُ ] (ع اِ مرکب) (اصطلاح طب) اسم ذروری است مرکب. (فهرست مخزن الأدویه).
۱. اثر گذاشتن در چیزی؛ اثر کردن. ۲. (اسم) نفوذ؛ قدرت تاثیرگذاری.
هناییدن، هَناییدن
فرهنگ واژههای سره
هناییدن، کارگر شدن
[ تَ ] (ع اِ) جِ تؤثور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). رجوع به تؤثور شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.