۱. [مصغرِ یل] = یل۲ ۲. کلاهگوشی.
فرهنگ فارسی عمید
[ یَ لَ ] (اِ) قسمی از کلاه و تاج پادشاهان. (ناظم الاطباء). کلاهی است که سلاطین بر سر گذارند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی از کلاه است ملوک و سلاطین را تا جعد گوش. (برهان): تا من به نور ما ...
لغتنامه دهخدا
[ یِ لَ لو ] (اِخ) دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در ۱۹هزارگزی شمال خاوری شوسهٔ شاهین دژ-میاندوآب. سکنهٔ آن ۱۰۴ تن و آب آن از رود آجرلو و چشمه و راه آن مالرو است. ...
[ لَ ] (اِخ) رجوع به ایلک خان شود.
[ لَ کِ تُ کَ ] (اِخ) ایلک خان. رجوع به ایلک خان شود.
(اِخ) ایلکان نویان. عنوان مغولی مخصوص عده ای محدود از امرا و شاهزادگان و رجال بسیار محترم مغول، که از صاحب آن به عنوان امیرالایلکاء نیز یاد می کرده اند و گویند صاحب این عنوان در هر نقطه ای ...
(اِخ) نام یکی از اجداد مادری قتلق. صاحب حبیب السیر آرد: ... پدر قتلق سلطان بیگم امیرزاده علی بن امیرزاده اسکندر بود از قوم ایلچکدای که بشش واسطه بچنگیزخان میرسد و مادر قتلق سلطان بیگم بی ...
[ بَ لَ ] (مغولی، اِ) منشور پادشاهان. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). منشور. (رشیدی) (اوبهی). منشور و فرمان پادشاه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری). بیله. (برهان): قسم سوم در بیا ...
[ بَ لَ ] (اِخ) نام امیری از سپاه مُغُلان. (غیاث).
(اِخ) تامسکیلک. رجوع بهمین کلمه و ماللهند بیرونی ص ۳۱۲ شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.