یکساله
معنی
[ یَ / یِ لَ / لِ ] (ص نسبی)
منسوب به یک سال. || دارای یک سال.
(ناظم الاطباء). که سالی بر او گذشته است. که
سالی زیسته است. که مدت یک سال عمر
اوست.
- یک ساله راه؛ راهی که به یک سال توان
پیمود:
شنیدم به میزان یک ساله راه بکرد از بلندی به پستی نگاه.سعدی.
|| به مدت یک سال. برای یک سال :
بیاورد گردان کشورْش را
درم داد یک ساله لشکرْش را.فردوسی.
بیابان و یک ساله دریا و کوه
برفتیم با داغ دل یک گروه.فردوسی.