یکدفعه
معنی
[ یَ / یِ دَ عَ / عِ ] (ق مرکب)
دفعهٔ واحد. و یک بار و یک هنگام.
(ناظم الاطباء). یک مرتبه. یک بار:
همه را زاد به یک دفعه نه پیشی نه پسی
نه ورا قابله ای بود و نه فریادرسی.
منوچهری.
|| یک بارگی و ناگهان. ناگهان. بغتةً.
|| بالتمام. تماماً. (ناظم الاطباء).