یک‌اندام

معنی

[ یَ / یِ اَ ] (ص مرکب) سروته یکی. که همه تن او را قطر واحد باشد. سرابون. (یادداشت مؤلف): زین سرابونی یک اندامی درشتی پردلی مغ کلاهی مغ رویی دیرآب و دورافشاره ای. سوزنی.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.