معنی

[ یَ زَ دَ ] (مص مرکب) یغما کردن. (ناظم الاطباء). غارت کردن : چون به خروارهای سیب رسیدند درافتادند و پاک یغما زدند. (سیاستنامه). ایا ستارهٔ خوبان خلخ و یغما به دلبری دل ما را همی زنی یغما. امیرمعزی. از خانیان گروهی کز خط شدند بیرون جنگ آوران یغما جانْشان زدند یغما. امیرمعزی. و رجوع به یغما کردن شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.