[ یَ ] (اِخ) احمدبن حسن بن عبداللََّه بن یزداد سرخسی یزدادی، مکنی به ابوالعباس و معروف به شیخ الاسلام. از راویان بود و از ابوعبداللََّه حسین بن احمد روایت دارد و ابوتراب اسماعیل بن طاهر نخ ...
لغتنامه دهخدا
[ یَ ] (اِ) نوعی از قلیه و یا قیمه که پس از پخته شدن بر بالای آن تخم مرغ گذارند. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان): خورد مخالفان تو خون دل و جگر قوت موافقان تو یزدادی و ع ...
[ یَ ] (اِخ) محمدبن احمدبن موسی بن یزداد رازی یزدادی فقیه حنفی، مکنی به ابوعبداللََّه از عم خویش علی بن موسی قمی و محمدبن ایوب رازی و جز آن دو حدیث شنید و قاضی سمرقند گردید و مردم آن شهر ...
[ یَ ] (اِخ) محمدبن عبداللََّه بن یزداد... رازی یزدادی، مکنی به ابوبکر و معروف به ابن الخباز، در بخارا سکنی گزید و در همانجا به سال ۳۵۳ هـ . ق. درگذشت. از ابراهیم بن یوسف هسنجانی و احمدبن ح ...
اسم: به یزداد (پسر) (فارسی) معنی: آفریده نیک خداوند
فرهنگ واژگان اسمها
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.