[ تَ هَ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب) دبیری آتش شماری. کتابت حسبانات آتشکده ها. (مفاتیح).
لغتنامه دهخدا
← آذرخش دانهتسبیحی [علوم جَوّ]
واژههای مصوب فرهنگستان
آردی که حاوی بخش اعظم سبوس دانۀ کامل غلات است [علوم و فنّاوری غذا]
[ اِ نُ ؟ رَ یِ ] (اِخ) او کتابت مصحف میکرد و در نیمهٔ اول مائهٔ چهارم هجری میزیست. (ابن الندیم).
[ اِ نُ هُ بَ رَ ] (اِخ) عزالدین محمدبن یحیی، فرزند ابن هبیره عون الدین ابوالمظفر یحیی بن محمدبن هبیره. در حیات پدر نیابت او داشت و پس از مرگ یحیی در وزارت مستقل گردید و وزارت او دیر نکش ...
[ اِ نُلْ غَ ری رَ ] (اِخ) کثیر. شاعری مخضرمی از بنی نهشل. پس از تشرف به اسلام آنگاه که عمر، اقرع بن حابس و برادرش را بجنگ طالقان و جوزجان فرستاد مرثیه ای مفصل دربارهٔ شهدای مسلمین سروده ا ...
[ اَ ؟ رَ یِ ] (اِخ) نام کاتب مصحفی در نیمهٔ اول مائهٔ چهارم هجری. (ابن الندیم).
[ اَ خَ رَ ] (اِخ) صحابی است.
[ اَ خَ رَ ] (اِخ) محمدبن حذلم عباد. محدث است.
[ اَ سُ وَ رَ ] (اِخ) جبلةبن سُجَیم. تابعی و شیخ ثوری است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.