(ع مص) (از «ودی») هلاک گردیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). هلاک شدن. (منتهی الارب). || مرگ فرا رسیدن. (منتهی الارب). یقال: اودی به الموت؛ ای ذهب به. (منتهی ال ...
لغتنامه دهخدا
[ بَ ] (ع اِ) بیابان. ج، بید بر خلاف قیاس، و القیاس بیداوات. (منتهی الارب) (از لسان العرب). بیابان. ج، بید، بیداوات. و منه قطعنا بیداً عن بید. و یا بیداء بیدی بهم. (از اقرب الموارد). بیابا ...
[ جَ ] (ع ص) مؤنث اجید. زنی که گردنش دراز و نیکو باشد. جیدانة. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به جیدانه شود.
[ حُ رَ ] (ع اِ) پیی است در جای زانوبند شتر که از بستن زانو آن پی خشک شود و حیوان حَرْداء گردد یعنی پی زانو خشک شده.
[ رُ عَ ] (ع اِ) آنچه وقت پاک کردن گندم از آن برآید و آن را دور کنند. (منتهی الارب). آنچه از طعام هنگام پاک کردن دور ریزند و اصح آن رُغیداء، با غین است. (از اقرب الموارد).
[ رَ ] (ع اِ) رعیداء. (ناظم الاطباء). رعیداء است وزناً و معناً. (منتهی الارب). رجوع به رعیداء شود.
[ صَ ] (ع اِ) زمین درشت. || سنگ که از وی دیگ سازند. (منتهی الارب).
[ مُ رَ ] (اِخ) دهی است در بحرین از برای بنی عامر. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب) (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ مَ ] (ع اِ) برابر. مقابل. (منتهی الارب). مقابل و برابر؛ گویند هذا میداؤه، این برابر آن است و هذا بمیدائه، این در مقابل آن است. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب، مادهٔ م ی د). مقابل، گویند ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.