یحمور
معنی
[ یَ ] (ع اِ) گورخر. (منتهی الارب)
(ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
(غیاث). اسم حمار الوحش است. (تحفه
حکیم مؤمن). ج، یحامیر. || نام ستوری.
(منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
نوعی از ابل است. (از تحفهٔ حکیم مؤمن).
|| خر کره. (ملخص اللغات). کره خر.
(منتهی الارب). شاید خرکره محرف خرگور
(گورخر) باشد. (یادداشت مؤلف). || نام
مرغی. ج، یحامیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
(ناظم الاطباء). || (ص) سرخ.
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء).