[ نُ ] (اِخ) خادم و داماد معتضد باللّه بود. رجوع به عیون الانباء ج ۱ ص ۲۳۱ شود.
لغتنامه دهخدا
[ نِ ] (اِخ) دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین واقع در ۲۴۰۰۰ گزی شمال باختری آبیک. دارای ۴۱۲ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
[ بْریا / بِ ] (اِخ) شهری در اتحاد جماهیر شوروی (روسیه) دارای ۲۰۶هزار تن سکنه. این شهر مرکز صنعتی است و جنگ بزرگ آلمان و شوروی بسال ۱۹۴۱ م. در آنجا وقوع یافت. (از فرهنگ فارسی معین).
[ ] (اِ) فلفل مویه است. (فهرست مخزن الادویه). فلفلمون است. (تحفهٔ حکیم مؤمن).
[ طَ ] (اِخ) یکی از پادشاهان روم: مملکت وی نوزده سال بوده است. وی را هیچ ذکر نیافته ایم بعد از قدر. (مجمل التواریخ و القصص ص ۱۳۳). او همان تراژان امپراتور روم است از سال ۹۸ تا ۱۱۷ م. و ...
[ فُ نِ ] (اِخ) نام جزائرالسعادات. (نخبةالدهر). جزائرالسعاده. (تاج العروس). جزائر خالدات. (یادداشت به خط مؤلف).
[ ؟ سُلْ مُ تَ ] (اِخ) رجوع به لیولیانس و تاریخ الحکماء قفطی ص ۱۰۷ شود.
[ ] (اِخ) یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است. (از الفهرست ابن الندیم).
[ کَ / کیا نِ ] (اِ مرکب) عالم جبروت. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به مادهٔ بعد شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.