یأس
معنی
[ یَ ءْسْ ] (ع اِمص) نومیدی. خلاف
رجا. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء)
(آنندراج). ناامیدی. بی امیدی. نمیدی. قنوط.
حرمان :
یاسمین خندان و خوش زان است کز من غافل است
یأس من گر دیده بودی یاسمین بگریستی.
خاقانی.
طالبان او لباس یاس در پوشیدند و طمع از او
بریدند. (ترجمهٔ تاریخ یمینی).
- آیهٔ یأس بودن؛ مظهر ناامیدی بودن. جز
سخنان ناامیدکننده نگفتن.
- آیهٔ یأس خواندن؛ یکباره ناامید کردن.
- یأس آمیز؛ توأم با یأس. توأم با ناامیدی.
- امثال:
الیأس احدی الراحتین؛ نومیدی دویم
آسودگی است. (امثال و حکم ج ۱
ص ۲۸۱):
بهر حق یکبارگی بگذار دین
نفس را کالیأس احدی الراحتین.
مولوی (امثال و حکم).