وهمی
معنی
[ وَ می ی ] (ع ص نسبی) منسوب به
وهم. (اقرب الموارد). خیالی. || بر جزئی
که با وهم درک میشود اطلاق میگردد.
(کشاف اصطلاحات الفنون). || گاهی
اطلاق میشود بر آنچه قوهٔ متخیله از پیش
خود آن را درست کرده باشد و مانند
محسوسات باشد. خلاصه اینکه اختراع خود
متخیله باشد چنانکه هرگاه شنیده باشد که
غول حیوان درنده ای است که مردم را هلاک
میکند، متخیله در مجسم ساختن این درندهٔ
وحشی اقدام میکند و برای آن نیشی چون
نیش درندگان تصور مینماید. پس وهمی بر
این معنی آن است که با هیچیک از حواس
ظاهری درک نمیشود زیرا در خارج وجود
ندارد ولی اگر در خارج وجود می داشت با
یکی از حواس خمسهٔ ظاهری قابل درک بود.
(کشاف اصطلاحات الفنون). || نیش غولی.
خرافی. افسانه ای.