معنی

[ وَ ] (ع ص، اِ) معاون. (اقرب الموارد). هم پشت و مددکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || همنشین خاص پادشاه که مشیر تدبیر و ظهیر سریر باشد و تحمل بار گران مملکت نماید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه در برداشتن بار کسی شریک باشد. ظاهراً چون وزیر در مقدمهٔ برداشتن بار سلطنت و ریاست با سلطان متفق میباشد لهذا به این لقب ملقب شده. (غیاث اللغات). این کلمه معرب است از وی چیر یا وجیرپهلوی و از اوستایی وی چیره به معنی فتوی دهنده. (پورداود، خرده اوستا ص ۷۸). ارمنی وچیر، نیز ارمنی گزیر. کسی که در ادارهٔ کار ملک، شاه را یاری کند. دستور. در برابر پادشاه مسئول است. فارسی گیزیربه معنی ریش سفید ده (دهخدا). محصل مالیات. سریانی گزیرایه (به معنی ژاندارم). ابن خلکان گوید در اشتقاق وزارت و وزیر دو قول است، پاره ای لغویین گویند از وِزْر به معنی حِمْل و بار است، چه سنگینی بار ملک به دوش وزیر است و این قول ابن قتیبه است و ابواسحاق زجاج گوید: از کلمهٔ وَزْر به معنی حبل و رسن که چنگ در آن زنند رهائی از هلاک را. (یادداشت مؤلف): نبودی جدا یک زمان زَاردشیر ورا همچو دستور گشت و وزیر.فردوسی. بفرمود تا پیش او شد دبیر سرافراز موبد که بودش وزیر.فردوسی. گر تو را جان به وزر آلوده ست داروی وزر کن وزیر مباش.سنایی. رفیق دون چه اندیشد به عیسی وزیر بد چه آموزد به دارا؟خاقانی. نشناخته مر خلق را چه جویی آن را که ندارد وزیر و همتا.ناصرخسرو. || (اصطلاح شطرنج) مهره ای که در دست راست شاه نهند. (یادداشت مرحوم دهخدا).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.