وحشی بافقی

معنی

[ وَ یِ ] (اِخ) کمال الدین وحشی بافقی کرمانی، در اواخر عهد شاه اسماعیل اول صفوی در قصبهٔ بافق در ۲۴فرسنگی یزد متولد شد، سپس از آنجا به یزد آمد و بیشتر ایام حیات را در آنجا بسر برد. چون بافق از اعمال کرمان بوده است او را کرمانی نیز گفته اند. شاعری پرشور و نغزگفتار و شوریده حال بود. او را قصایدی است در مدح شاه طهماسب و اعیان دربار او. ولی قصاید و ترکیب بندهای او بیشتر در مدح غیاث الدین محمد، ملقب به میرمیران است که در یزد حکومت داشت. از وحشی بافقی غیر از مثنوی فرهاد و شیرین دو مثنوی دیگر به نام «ناظر و منظور» و «خلد برین» و نیز دیوان قصائد و غزلیات و قطعات باقی مانده است. مثنویهای او از جملهٔ مثنوی های نیکوی دورهٔ اخیر ادب فارسی است. ترکیب بندهای وحشی مشهور است. (از فرهنگ فارسی معین). این غزل از اوست: لاله اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه ای معلم شرم از آن رویت نشد رویت سیاه ای معلم، ای خداناترس، ای بیدادگر من گرفتم دارد او همسنگ حسن خود گناه کرد رویت صد نگاه جان فزا از بهر عذر خونبهای صد هزاران چون تو ناکس هر نگاه باد دستت خشک همچون خامهٔ آن ماهرو باد رخسارت سیه چون مشق آن تابنده ماه جان من معذور فرما، من نبودم باخبر زندگی را ورنه من میساختم بر وی تباه این زمان هم غم مخور دارم برای کشتنش همچو وحشی تیر آه جان گداز عمرکاه. رجوع به دیوان وحشی بافقی چ حسین نخعی شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.