نیزهباز
معنی
[ نَ / نِ زَ / زِ ] (نف مرکب) کسی که
نیزه می اندازد و در نیزه زدن ماهر است.
(ناظم الاطباء). که نیزه بازد. رامح.
نیزه افکن :
به درگاه سپه سالار مشرق
سوار نیزه باز خنجراوژن.منوچهری.
|| که تمرین و مشق به کار بردن نیزه کند.
(یادداشت مؤلف). رجوع به نیزه بازی شود.
|| صائد دراهم. آنکه به خواهش یا فریب یا
زرنگی و مهارت خاص مالی از کسی گیرد یا
نفعی از بزرگان و اعیان حاصل کند. کلاش.
سوری. اخاذ. (از یادداشتهای مؤلف).