نقرس
معنی
[ نِ رِ ] (ع اِ) ورمی است در مفاصل با
درد. (از مفاتیح). درد پای. (زمخشری)
(مهذب الاسماء). نام دردی است که شدید
باشد و خاص به انگشتان پای و شتالنگ پیدا
می شود. (غیاث اللغات). آماسی است و درد
بند شتالنگ و بند انگشتان پا و اکثر اهل نعمت
را عارض شود یا در مفصل پاشنهٔ پا و انگشت
مخصوصاً در انگشت نرینهٔ پا. (از کشاف
اصطلاحات الفنون) (از بحر الجواهر)
(قانونچه). آماسی دردناک که در بند انگشتان
پا و دست بروز کند. (ناظم الاطباء). دردی که
در پیوندهای انگشتان پای بود آن را نقرس
گویند. (از ذخیرهٔ خوارزمشاهی). مرضی
است مزمن و غالباً ارثی که به شکل التهاب
مفصل شست پا به طور ناگهانی بروز می کند و
چند شب متوالی ادامه می یابد و بعد خوب
می شود و پس از مدتی مجدداً عود می نماید.
علل اصلی این مرض عبارتند از: اختلال
اعمال کبد و اعضاء تغذیه، افراط در غذاهای
گوشتی و ماهی و مغز، عدم حرکت و انزوا و
راه رفتن کمتر از معمول، و همچنین وراثت...
این مرض را داءالملوک نیز می گفته اند. (از
فرهنگ فارسی معین): بر اسب نتوانست
بود از درد نقرس. (تاریخ بیهقی ص ۵۸۶).
بزرگوارا دانی کز آفت نقرس
ز جملهٔ ترشی ها همی بپرهیزم.انوری.
نقرس گرفته پای گران سیرش
اصلع شده دماغ گرانبارش.خاقانی.
گرز همام گفت که ما کوه جودی ایم
نقرس گرفته باد ز زخم گران ماست.
خاقانی.
مرکب اعناق مردم را مپای
تا نیاید نقرست اندر دو پای.مولوی.
|| هلاکت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم
الاطباء) (اقرب الموارد). || بلا. سختی
سترگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم
الاطباء). داهیهٔ عظیمه. (اقرب الموارد).
|| (ص) مرد زیرک. || رهنمای ماهر.
(منتهی الارب) (آنندراج). دلیل حاذق. (از
اقرب الموارد). || طبیب حاذق بسیارنظر
دقیقه شناس. (منتهی الارب) (آنندراج) (از
ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (معرب،
اِ) چیزی است مصنوع از ابریشم و جز آن
شبیه گل سرخ که زنان بر سر گذارند. (منتهی
الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). معرب
نرگسه، گلی مصنوع که زنان بر سر و گچ بران
بر سقف زنند. (یادداشت مؤلف). رجوع به
نرگسه شود.