مایه، شوند، شَوَند، دستاویز، به انگیزه، برابر، انگیزه
فرهنگ واژههای سره
مایه نگرانی شد
[ جِ بَ ] (ع ص، اِ) موجبه. مؤنث موجب. ج، موجبات. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موجب شود. || بزه یا نیکویی بزرگ که بدان دوزخ یا بهشت واجب گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). مؤنث موجب. گناه یا ثو ...
لغتنامه دهخدا
[ جِ بَ / بِ ] (از ع، ص، اِ) موجبة. رجوع به موجبة شود. || (اصطلاح موسیقی) دو یا سه نغمه است که به ترصیع صور مختلف پیدا می کنند. به عبارت دیگر، آهنگ اصلی در یک قطعهٔ موسیقی را موجبه (مون ...
[ بِ جِ ] (ع ق مرکب) (از: ب + لا(نفی) +موجب) بدون موجب. بدون جهت. بی سبب. بدون علت. (فرهنگ فارسی معین).
به انگیزه، برابر
[ بِ جِ بِ ] (حرف اضافهٔ مرکب) (از: «ب» +موجب) مطابق. موافق. بنابر. برحسب. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.