یاوه، هَنجام، چرند، پوچ، پرت و پلا
فرهنگ واژههای سره
[ مُ مَ ] (ع ص) سخن که آن را استعمال نکنند. (منتهی الارب). کلمهٔ مهمل، مقابل مستعمل، لفظی است که معنی ندارد چون دوب، مقابل لفظ مستعمل، آنکه معنی دارد مانند چوب. نزد علمای عربیة لفظی باشد ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ مَ گُ تَ ] (مص مرکب) یاوه و بیهوده و جفنگ گفتن. سخنان بی سر و ته ادا کردن.
[ مُ مَ کَ دَ / دِ ] (اِ مرکب) کنایه از دنیاست. (آنندراج): ای که مست ساغر هوشی در این مهملکده رو که دارد روی تو غمهای عالم بیشمار. ملافوقی یزدی.
[ مُ مَ ] (نف مرکب) مهمل گوینده. یاوه گو. آن که سخن بی معنی و بی اراده و بی قصد و بی نتیجه می گوید. (ناظم الاطباء).
[ مُ مَ لَ ] (ع ص) تأنیث مهمل. || بی نقطه (از حروف). - حروف مهمله؛ مقابل حروف منقوطه. حرفهایی که نقطه ندارند چون حاء مهمله، راء مهمله و غیره و این را چون تأکیدی کردند چه آنگاه که حاء نوی ...
[ بِ عِ مُ مَ ] (اِ مرکب) لفظ مهملی است که بعد از یک لفظ موضوع می آید و اغلب حروف آن با حروف متبوعش یکی است مثل چراغ مراغ، کتاب متاب. در زبان فارسی هر کلمه ای که در اولش میم نیست در مهملش ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.